سه سال...
هرچقدر که بالا پایین کنی،هر چقدر به مغزت فشار بیاوری آخرش هم میرسی به اینکه این تنها از فضل خداست و نه هیچ چیز دیگری...
مثل تمام نعمت هایی که دارم...
مثل داشتن تو!
.
امروز زندگیمان سه ساله شد و من با خودم فکر می کنم گذر زمان به قدیمی شدن دوستیمان می ارزد....
حالا بعد از سه سال شکر گزار خدای مهربانی هستیم که مرا از فضلش به بی نیازی رساند و تو را همراه و همسفر من قرار داد...
سفری که هر دو خوب می دانیم مسیرش را....
مقصدش را....
و هدفش را!
.
این سه سال پر بود از فراز و نشیب...
پر بود از لحظه های تلخ و شیرین...
پر بود از بی قراری های من و آرامش تو...
اما چیزی که اینروزها بسیار به آن امیدوارم پایان شیرین این همراهیست...
پایانی که با همت من و تو
تویی که آرام قلب کوچک من شده ای در این دنیای بزرگ اما حقیر
احلی من العسل شود. ان شاء الله...
مرد من!
دوستت دارم...
اندازه همه
خوبی ها
و گذشت ها
و مهربانی هایت...
شهادت نصیبمان

زهرا
شهید وبلاگ من: