یکی بود
یکی بود...
یکی بود آنقدر مهربان و پاک که هنگام مرگ هم نگران بود...
نگران اینکه نکند نامحرمی حجم بدنش را ببیند
نگران اینکه نکند بدنش سدی شود برای بندگی کسی
سدی باشد برای آرامشش...
نکند که حجم بدنش حواس کسی را پرت کند!
یکی هست...
یکی نه!
خیلی ها هستند اینروزها
که حجم بدنشان
که موهایشان
که صدایشان
که طرز راه رفتنشان
که...
همه و همه ی وجودشان سد است برای خیلی ها!
خودشان را تباه میکنند و با خودشان خیلی ها را پایین میکشند...
اینروزها نامهربانی بیداد میکند در شهرمان زهرا جان...
کاش نبینی ما را!!!
+ نوشته شده در چهارشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 21:59 توسط زهرا
|
شهید وبلاگ من: